محرمانه
الهی من چندین بار باتو پیمان بسته ام و با کمال پررویی همه را نیز شکسته ام ولی تو در نهایت لطف ورحمت مرا هیچگاه تنها نگذاشته ای درخواست بی منطقی است که بگویم کمکم کن تا در جنگ با سواریان آلوده به گناهم که رهبری نفس چموش را پذیرفته اند پیروز شوم الهی میدانی تا سر بریده نفس را برایت هدیه نیاورم آرام نمیگیرم غوغاییست در وجود من که گرد وخاکش تا عرش بر پا شده و تو از آن آگاهی. درسایه حمایت نظرات شما ادامه دارد.......... آن سان که اشک از گونه هایم جاری میشود در اندیشه دیدن دوباره تو غرق میشوم چه لحظات سختی است لحظات نقش بستن تو در آینه چشمانم فقط دوست دارم غرق در دریای چشمانم شوی ای آسمان من ارباب راز های من کسی نیست جز ...... نمیتوانم نامش را ذکر کنم.از نوشتن نامش منع شدم او حکمرانی میکند برمملکت رازهای من معتاد شده ام به تزریق نگاهی از سمت وی به خویش سالها پیش در نقطه صفر مرزی ذهنم اتفاق افتاد نوجوانی قرق را شکست و پا در آن سوی محدوده ی تعیین شده برای زندگی گذاشت حالا لایه اوزون ذهنم پاره شده است و اشعه ی گناه در حال مسموم کردن حیات وجودم می باشد از همه ی اهالی مملکت وجودم که تاکنون مسموم نشده اند در خواست کمک می نمایم من نیاز به یک رهبر دارم تا مرا از این فاجعه ی در حال پیشرفت نجات دهد شاید ارباب رازهایم بتواند کمکم کند برای پیروزی مردم بحرین در مقابل دو استبداد ال خلیفه و ال سعود دعا فراموش نشود
از نداشتن کفش و پابرهنه بودن خود بسیار عصبانی بودم ومدام به خدای خود اعتراض میکردم که چرا وضع من چنین است و چنین زندگانی سختی دارم..... روزی در صحرا کودکی را دیدم که دو پایش قطع بود............. منتظر مطالب بعدی ارباب رازها باشید سری جدیدی از افسانه 42 در راه است ماتریکس فیلمی که دید منو به دنیا عوض کرد این احساس که ما تودنیایی مثل ماتریکس اسیر هستیم و نباید بهش دل ببندیم چون مثل دنیای ماتریکس ارزشی نداره. و سازنده ی این دنیا خداست و فرقش با دنیا ماتریکس این بود که اون جبر داشت و همه چیز برنامه نویسی شده بود حتی افتادن یه سنگ ولی دنیای ما اختیاری است که خدا جبر کرده... ادامه دارد... سالها پیش در اشوب دلم اتفاقی افتاد نوجوانی نادان بی خبر از اطراف قرقی را بشکست حال اوزون جو دلم پاره شده و وجودم مانده با انبوه سپاه گناه این جا همیشه شب است پس چراغ های خود را روشن کنید
Design By : Pars Skin |